جانورکی است کلان شکم شبیه حربا و آنرا حبیبه نیز گویند. (از منتهی الارب). قسمی از چلپاسه. (ناظم الاطباء). چلپاسه که بجهت بزرگی شکم به این کنیه نامیده شده. (از اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء). ج، امات حبین. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
جانورکی است کلان شکم شبیه حربا و آنرا حبیبه نیز گویند. (از منتهی الارب). قسمی از چلپاسه. (ناظم الاطباء). چلپاسه که بجهت بزرگی شکم به این کنیه نامیده شده. (از اقرب الموارد). جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء). ج، امات حبین. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
نام آتشکده ای. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (منتخب اللغات). نام یکی از آتشکده های قدیم ایران: برآن نامه بر مهر زرین نهاد بر موبد رام برزین نهاد. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 238)
نام آتشکده ای. (آنندراج) (انجمن آرا) (برهان) (منتخب اللغات). نام یکی از آتشکده های قدیم ایران: برآن نامه بر مهر زرین نهاد بر موبد رام برزین نهاد. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 238)
نام سرداری. نگهبان مرز مداین بعهد خسرو اول انوشیروان. نوشزاد فرزند انوشیروان هنگام بیماری پدر فتنه آغاز میکند، نوشیروان به رام برزین نامه می نویسد که سپاهی بیاراید و آن فتنه را فرونشاند و نوشزاد را دستگیر سازد: نهادند بر نامه بر مهر شاه فرستاده برگشت پویان براه چو از ره سوی رام برزین رسید بگفت آنچه از شاه کسری شنید چو این گفته شد نامه او را بداد بفرمان که فرمود با نوشزاد سپه کردن و جنگ را ساختن وز آزرم او مغز پرداختن چون آن نامه برخواند مرد کهن شنید از فرستاده چندی سخن بدانگه که خیزد خروش خروس ز درگاه برخاست آوای کوس سپاهی بزرگ از مداین برفت بشد رام برزین سوی جنگ تفت و از آن سوی: برآمد خروش از در نوشزاد بجنبید لشکر چو دریا ز باد چو گرد سپه رام برزین بدید بزد نای رویین و صف برکشید سرانجام در این جنگ نوشزاد کشته میشود: همه رزمگه گشت ازو پرخروش دل رام برزین پر از درد و جوش. (از شاهنامه چ بروخیم ص 2361- 2366) یکی از مشاهیر ایران قدیم و از معاصران خسرو پرویز، وی حامل منشوری از شاه برای شاپور بوده است: بمنشور بر مهر زرین نهاد یکی در کف رام برزین نهاد. فردوسی. بفرمود تا سوی شاپور برد پرستنده و خلعت او را سپرد. فردوسی
نام سرداری. نگهبان مرز مداین بعهد خسرو اول انوشیروان. نوشزاد فرزند انوشیروان هنگام بیماری پدر فتنه آغاز میکند، نوشیروان به رام برزین نامه می نویسد که سپاهی بیاراید و آن فتنه را فرونشاند و نوشزاد را دستگیر سازد: نهادند بر نامه بر مهر شاه فرستاده برگشت پویان براه چو از ره سوی رام برزین رسید بگفت آنچه از شاه کسری شنید چو این گفته شد نامه او را بداد بفرمان که فرمود با نوشزاد سپه کردن و جنگ را ساختن وز آزرم او مغز پرداختن چون آن نامه برخواند مرد کهن شنید از فرستاده چندی سخن بدانگه که خیزد خروش خروس ز درگاه برخاست آوای کوس سپاهی بزرگ از مداین برفت بشد رام برزین سوی جنگ تفت و از آن سوی: برآمد خروش از در نوشزاد بجنبید لشکر چو دریا ز باد چو گرد سپه رام برزین بدید بزد نای رویین و صف برکشید سرانجام در این جنگ نوشزاد کشته میشود: همه رزمگه گشت ازو پرخروش دل رام برزین پر از درد و جوش. (از شاهنامه چ بروخیم ص 2361- 2366) یکی از مشاهیر ایران قدیم و از معاصران خسرو پرویز، وی حامل منشوری از شاه برای شاپور بوده است: بمنشور بر مهر زرین نهاد یکی در کف رام برزین نهاد. فردوسی. بفرمود تا سوی شاپور برد پرستنده و خلعت او را سپرد. فردوسی
مؤلف آنندراج آرد: نام ذات را گویند. بدان که نام پاک یزدان یکتا بر سه گونه است چه اطلاق بر ذات یا به اعتبار امر عدمی است و آن رااسم ذات گویند، مانند پاک که به عربی قدوس است یا به اعتبار امر وجودی است که تعقل او موقوف به تعقل غیر نیست آن را اسم صفت گویند، مثل زنده که به عربی حی خوانند یا به اعتبار امر وجودی است که تعقل آن موقوف بر تعقل غیر است و آن را اسم فعل خوانند، چون آفریننده و به عربی خالق گویند و نام ذاتی یعنی نام صفتی چون دانا و توانا و امثال آن. (آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 268 شود
مؤلف آنندراج آرد: نام ذات را گویند. بدان که نام پاک یزدان یکتا بر سه گونه است چه اطلاق بر ذات یا به اعتبار امر عدمی است و آن رااسم ذات گویند، مانند پاک که به عربی قدوس است یا به اعتبار امر وجودی است که تعقل او موقوف به تعقل غیر نیست آن را اسم صفت گویند، مثل زنده که به عربی حی خوانند یا به اعتبار امر وجودی است که تعقل آن موقوف بر تعقل غیر است و آن را اسم فعل خوانند، چون آفریننده و به عربی خالق گویند و نام ذاتی یعنی نام صفتی چون دانا و توانا و امثال آن. (آنندراج). از برساخته های دساتیر است. رجوع به فرهنگ دساتیر ص 268 شود
مقابل بدزین (در صفت اسب)، (یاداشت مؤلف)، اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن، منوچهری
مقابل بدزین (در صفت اسب)، (یاداشت مؤلف)، اسبی که هنگام زین گذاشتن و سوار شدن رام و نرم است: رام زین و خوش عنان و کش خرام و تیزگام شخ نورد و راه جوی و سیل بر و کوهکن، منوچهری
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد: بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راهبین بخردی، فردوسی، گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر، سعدی
که راه بیند، رهشناس و مجرب که راه بازشناسد: بپرسید از زال زر موبدی ازین تیزهش راهبین بخردی، فردوسی، گرمرد راهبین شده ای عیب کس مکن از زاغ، چشم بین و ز طاووس پرنگر، سعدی